اس ام اس جدید مهرماه 1390
به سلامتی 2 بوسه اولی وقتی بچه به دنیا میاد مادر می بوستش ولی بچه نمی فهمه دومی وقتی مادر از دنیا میره بچه می بوستش ولی مادر دیگه نمیفهمه!
فرستنده : 3895***938
جز من اگر عاشق شیداست بگو / ور میل دست به جانب ماست بگو / ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو / گر هست بگو نیست بگو راست بگو.
فرستنده : 3350***0917
تختی رو کشتن ، بروسلی رو کشتن ، داداشی رو هم کشتن ولی تاحالا دیدی یه آدم معتاد رو بکشن.
نتیجه اخلاقی : ورزش بیشتر از اعتیاد برای سلامتی ضرر داره!
فرستنده : کوروش محمدی
اگر پیام خدا را خوب دریافت نکردید به "فرستنده ها " دست نزنید "گیرنده ها" را تنظیم کنید.
فرستنده : 4987***0919
خود را ارزان نفروشیم ، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند : قیمت = خدا.
فرستنده : 4987***0919
ادامه مطلب ...قلعه حیوانات
در کوچه، گوسفندم
در مدرسه، طوطی
در اداره، گاو
به خانه که می رسم سگ می شوم
چوپانی از برنامه کودک داد می زند:
گرگ آمد! گرگ آمد!
و من کنار بخاری
شعر تازه ام را پارس می کنم!
++++++++++++++++++++++++++
حقیقت من
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد.
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم.
اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه می گفت:
گوساله ، بتمرگ!!
داستان اس ام اسی :: حاکم و پیرمرد
روزی حاکم پیرمردی را دید که با لباسی نازک در سرمای زمستان نگهبانی میداد متاثر شد و لباس خود را به پیرمرد داد پیرمرد قبول نکرد ولی حاکم به او قول داد که لباس گرمی برای او خواهد آورد حاکم آن پیرمرد را فراموش کرد تا یک روز خبر اوردند یکی از نگهبانها از سرما مرده است و نامه ای خطاب به حاکم نوشته من سالها با همین پوشش نگهبانی دادم و سرما مرا از پای درنیاورد ولی وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد.
داستان اس ام اسی :: بیست سال بعد
تَرکِش حرکت کرد . مرد مُرد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
داستان اس ام اسی :: انتظار
پیدایش نبود . گفته بود ساعت 5 می آید . چند ثانیه به 5 باطری ساعت را کشید و چشم به راه ماند
مطلبی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» برای نگارنده نقل کرد:
«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.
در سفرهای مجردی به همه چیز فکر کنید
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !
آیا یک نابغه هستید ؟؟؟
در شکل زیر چند صورت می بینید؟
جواب در ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...