قلعه حیوانات
در کوچه، گوسفندم
در مدرسه، طوطی
در اداره، گاو
به خانه که می رسم سگ می شوم
چوپانی از برنامه کودک داد می زند:
گرگ آمد! گرگ آمد!
و من کنار بخاری
شعر تازه ام را پارس می کنم!
++++++++++++++++++++++++++
حقیقت من
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ، مهر مادر ، جانشین ندارد.
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم.
اما ، هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه می گفت:
گوساله ، بتمرگ!!
++++++++++++++++++++++++++
زنگ
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
++++++++++++++++++++++++++
شاهنامه
رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای…
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
++++++++++++++++++++++++++
پسته لال
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
++++++++++++++++++++++++++
جاذبه
نیروی جاذبه
شاعران را سر به زیر کرده است
بر خلاف منجمها که هنوز سر به هوایند
تمام سیبها افتاده اند
و نیوتن، پشت وانت
سیب زمینی می فروشد
آهای، آقای تلسکوپ!
گشتم نبود، نگرد نیست!
مرسی ولی کم بود
خوب بود اسم شاعر رو هم ذکر میکردین( آقای اکبر اکسیر)