پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

داستان خنده دار :: دلیل قانع کننده

مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد.

BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد.

قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری ببرد. پای را بر پدال گاز فشرد و سرعت به ١٦٠ کیلومتر در ساعت رسید.

مرد به اوج هیجان رسیده بود. نگاهی به آینه انداخت. دید اتومبیل پلیس به سرعت در پی او می‌آید و چراغ گردانش را روشن کرده و صدای آژیرش را نیز به اوج فلک رسانده است ...

مرد اندکی مردّد ماند که از سرعت بکاهد یا فرار را بر قرار ترجیح دهد. لَختی اندیشید. سپس برای آن که قدرت و سرعت اتومبیلش را بیازماید یا به رخ پلیس بکشد بر سرعتش افزود. به ١٨٠ رسید و سپس ٢٠٠ را پشت سر گذاشت، از ٢٢٠ گذشت و به ٢٤٠ رسید. اتومبیل پلیس از نظر پنهان شد و او دانست که پلیس را مغلوب کرده است.

ناگهان به خود آمد و گفت، "مرا چه می‌شود که در این سنّ و سال با این سرعت میرانم؟ باشد که بایستم تا او بیاید و بدانم چه می‌خواهد." از سرعتش کاست و سپس در کنار جادّه منتظر ایستاد تا پلیس برسد.

اتومبیل پلیس آمد و پشت سرش توقّف کرد. افسر پلیس به سوی او آمد، نگاهی به ساعتش انداخت و گفت، "ده دقیقه دیگر وقت خدمتم تمام است. امروز جمعه است و قصد دارم برای تعطیلات چند روزی به مرخّصی بروم. سرعتت آنقدر بود که تا به حال نه دیده بودم و نه شنیده بودم. خصوصا اینکه به هشدار من توجهی نکردی و وقتی منو پشت سرت دیدی سرعتت رو بیشتر و بیشتر کرده و از دست پلیس فرار کردی. تنها اگر دلیلی قانع‌کننده داشته باشی که چرا به این سرعت می‌راندی، می‌گذارم بروی."

مرد میانسال نگاهی به افسر کرد و گفت، "می‌دونی، جناب سروان؛ سال‌ها قبل زن من با یک افسر پلیس فرار کرد. وقتی شما رو آژیر کشان پشت سرم دیدم، تصوّر کردم داری اونو برمی‌گردونی"!

افسر خندید و گفت: "روز خوبی داشته باشید، آقا" و برگشته سوار اتومبیلش شد و رفت

نظرات 13 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:03 ب.ظ

ممنمونم عال

شادی یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ

چه زرنگ بوده بی شرف...

... دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ب.ظ

میدونی اون جور که باید ادمو نمیگیره و یه کم بی مزه

ناشناس چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ

خیلی مسخره بود

مهدی محمدی یکشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:21 ب.ظ http://asman90.persianblg.ir

من شما را به وبلاگ جدیدم دعوت می کنم و مشتاقم نظرات ارزشمندتان را درباره آن بدانم
www.asman90.persianblog.ir

صادق دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:32 ق.ظ

سلام.درود به شرفت

ایرانیان جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:15 ق.ظ

باسلام سایت باحالی دارید دمتون گرم

ما یک انجمن داریم که خوشحال میشیم شما هم در ان شرکت کنید ومطالب ارسال کنید

ادرس انجمن به صورت زیر است:

http://iranian1.rozblog.com/Forum


ادرس وبلاگ:http://iranian1.rozblog.com

اگر خواستید تبادل لینک کنید به وبلاگ بروید

ریحان مشکلانی سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ب.ظ

خیلی باحال بود

آیدین جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ

بدترین داستانی بود که تو عمرم دیدم

آرزو چهارشنبه 25 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 ب.ظ

بامزه بود...

[ بدون نام ] دوشنبه 7 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:54 ب.ظ

خوب بود

سارا دوشنبه 14 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ

من یه چند روزی هست که عمه ام از دنیا رفته ازتون می خوام که یک فاتحه برای شادی روح عمه ام بفرستید من هم برای اینکه روحیم باز شه داستان ای طنز زیاد می خوانم ممنون . در زمن داستانتون بامزه بود

مهرداد پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:00 ب.ظ

هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه پف و رودم نمون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد