پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

طنز کوتاه

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد ، یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم کافیست از تو سریعتر بدوم...

شوخی با ادبیات فارسی

یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش / می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

معنی این بیت : خدایا من مواظب اینی که به من سپردی مثل چشمم هستم.

دکتر این دختر خندان که کوبیدی تو سرش / می سپارم به تو از ذهن در سر کچلش!

معنی این بیت: دکتر جان این دختری که همچین کوبیدی توی سرش ، تازگیا کچل شده.

گرچه از کوی وفا گشت بصد مرحله دور / دور باد آفت هر چی پسره از توی سرش!

معنی این بیت : هر چند که معنی وفا را دختره نمیدونه ، ولی آرزو میکنم که فکر پسرای دیگه رو نکنه!

گر به سرمنزل مقصود رسی دخت قناس! / چشم دارم که سلامی برسانی زمنش!

معنی این بیت: از طرف ما هم به حاج خانم سلامکی برسان!

به ادب جامه گشایی کن از آن زلف سیاه / جای تیفوسی عزیز است تو بهم برمزنش!

معنی این بیت: در منزل با ادب روسری رو دربیار که موهای سر تیفوسی خیلی باحاله!

گو دلم خیره شده بر خط و خال بدنش! / محترم دار در آن طرقه گردن شکنش!

معنی این بیت : زیادی به خط و خال بدنش دقت نکن که ممکنه گردنتو بشکنه!

در مقامی که بیاد لب او مینوشند / الکل آنست که مست گردد ز بوی خویشتنش!

معنی : این قسمت بدآموزی داره معنیشو نمیگم!

عرض و مال را نتوان بر در میخانه فروخت! / هرکه خربزه خورد بر لب دریا فکنش!

معنی این بیت: هیشکی جنسش رو جلوی منزلش نمیفروشه! وگرنه پای لرزش هم میشینه!

مطالب خنده آور

سعدی دانشگاه آزادی بوده!

    منت و ستایش دانشگاه آزاد را،

         که ترکش موجب بی مدرکی است و به کلاس اندرش مزید در به دری،

            هر ترمی که آغاز می شود موجب پرداخت زر است 

                و چون به پایان رسد مایه ضرر،

 

پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمی شهریه ای واجب .....

از جیب و جان که بر آید   ...............  کز عهده خرجش به در آید

ادامه مطلب ...

متن کوتاه خنده دار

چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه ندارد

مطلب خنده دار

خواب دیدم قیامت شده است.

هر قومی را داخل چاله ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان.

خودم را به نزد یکی از فرشتگان رساندم و پرسیدم : چرا برای چاله ی ایرانیان نگهبان نگذاشته اند آیا به ایرانیان اعتماد کرده اند که نگهبان نگذاشته اند؟

گفت : می دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله!!

پرسیدم که اگر در میان ما کسی باشد که عزم بالارفتن از چاله کند چه؟

جواب داد : اگر کسی از آنها فیلش یاد هندوستان کرد ، خود ایرانی ها بهتر از هر نگهبانی لنگش را کشند و به ته چاله بازگردانند.

انتقام زن از شوهر خیانت کارش

یه خانومی وارد داروخانه میشه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره!
داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟
خانومه توضیح میده که لازمه شوهرش را مسموم کنه.
چشم‌های داروسازه چهارتا میشه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قواننیه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد... هردوی ما را زندانی خواهندکرد و دیگه بدتر از این نمیشه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
بعد از این حرف خانومه دستش رو میبره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند.
داروسازه به عکسه نیگاه میکنه و میگه: خُب، حالا.... چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟؟!!

نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید

مطالب کوتاه جالب

من و خروس درد مشترکی داریم
خروس می خواهد یاری برای تمام عمر پیدا کند
و من می خواهم یک شب با شکمی سیر سر بر بالین بگذارم

من و خروس می گردیم
گرسنگی آزارم می دهد
نگاهی به چهره ی نه چندان معصوم خروس می اندازم
چرا این فکر تا الان به ذهنم نرسیده بود

کارد را برمی دارم

ادامه مطلب ...