آقا موشه در نزدیکی سوراخش بازی میکرد که ناگهان چشمش به گربه افتاد. فوراً رفت داخل سوراخش مخفی شد. پس از چند لحظه صدای پارس یک سگ را شنید و با خودش فکر کرد که حتماً گربه از سگ ترسیده و از آن جا رفته است. پس از سوراخش بیرون آمد که گربه جستی زد و او را گرفت. موش با تعجب از گربه پرسید: پس تو بودی که صدای سگ درآوردی؟
گربه گفت: آره ... آخه تو این دوره و زمانه اگر دو تا زبان بلد نباشی کلاهت پس معرکه است!