چند داستان کوتاه و شنیدنی
روزی مردی هنگام کوه نوردی پایش لغزید ، ولی خوشبختانه توانست به شاخه ای بچسبد و خود را نگه دارد همچنان که شاخه را محکم گرفته بود ، نگاهی به زیر پایش ، به دره ای به عمق 500 متر کرد
نگاهی به بالا انداخت و حساب کرد تا بالا ی کوه فقط 10 متر فاصله است .نفس زنان فریاد زد :
«کمک ، کمک ! کسی آن بالا نیست ؟ کمک ! » غرشی به گوش رسید : « من اینجا هستم ، اگر من را باور کنی نجاتت می دهم .» مرد فریاد کنان گفت : « باور می کنم ! تو را باور می کنم ! »صدا گفت : « اگر من را قبول داری شاخه را رها کن تا تو را نجات دهم .» جوان به شنیدن آنچه صدا گفته بود دوباره به زیر پای خود نگریست و به دیدن آن دره ژرف ، دوباره بالا را نگاه کرد و فریاد زد :
« کس دیگری آن بالا نیست ! ؟ »
مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم ، مرگ آن است که در خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم. گوگوش
09350007383
سعی کن دست دادنت مثل یک قرارداد امضا باشه و اعتبار داشته باشه. بدون نام
09350009190
ببخشید اشتباهی اس ام اس فرستادم خواستم به گل فروشی بفرستم به خود گل فرستادم بدون نام
09350000743
غضنفر میره خرش رو بفروشه یه لحظه غافل میشه میبینه خره داره پول میشمره. بدون نام
09350002977
به غضنفر میگن شنیدیم آدم شدی میگه نامردا شایع کردند بدون نام
09350002977
قورباغه دهن گشاد بوست کنه ولی اس ام اس تکراری نخونی بدون نام
09350004012
با اینکه سیم کارتمون اعتباریه ولی معرفتمون دایمییه!! محمدرضا
09350000743
خیلی دلم میخواد برات بمیرم ولی خودت میدونی پهلوانان هرگز نمیمیرند.. محمدرضا
09350000743
در کوچه های عشق دنبال تو می گشتم ، حقیقت شب بود ، ترسیدم ، برگشتم! بدون نام
09370005028
گل نچینید ، مراقب بچه ها هم باشید تا گل ها را نچینند ، شهردار نیستم فقط نگران خودم هستم.... بدون نام
09370005028
میدونستی بی مغزها سکته مغزی نمی کنند؟ واقعا خوش به حالت!!! بدون نام
09380004923
سری دارم که سامانش تو هستی ، غمی دارم که پایانش تو هستی علی
09370892597
Gham+cheshm=ashk
Tanhaie+tariki=man
Eshgh+mehr=to
Pas:(man)-(to)=marg!!!
09130004834 ستاره
دیگه رو خاک وجودم ، نه گلی هست نه درختی / لحظه های بی تو بودن میگذره ، اما به سختی مینا
09360008097
بهترین روزهای من روز دیدارته / تنهام نزار ای نازنین این دل گرفتارته مینا
09360008097
Napoleon
A young medical student was interviewing patients on the psychiatric ward.
“And who are you, sir?” He asked a man with a paper hat on sideways.
“I’m Napoleon!” He replied proudly.
“Who told you that you were Napoleon?” The student asked.
“God did!” He proclaimed.
Just then, a voice piped up from the back of the room, “I did not!”
ناپلئون
یک دانشجوی جوان رشته پزشکی در حال مصاحبه با بیماران بخش روانی یک بیمارستان بود.
او از یک مرد که کلاهی کاغذی را به پهلو بر روی سر گذاشته بود پرسید: «و شما آقا! چه کسی هستید؟» بیمار با افتخار پاسخ داد: «من ناپلئون هستم!»
دانشجو پرسید: «چه کسی به شما گفته که شما ناپلئون هستید؟»
بیمار اعلام کرد: «خدا گفته!»
درست همان لحظه یک صدا از انتهای اتاق بلند شد: «من نگفتم!»
Believe me, you are the one, به من اطمینان داشته باش ، تو تنها کسی هستی که ، i love the ‘y’ من y رو دوست دارم
Whom my heart finds,
Whom my mind reminds me of,
Whom my destiny wants,
Whom I love the most.
قلبم آن را پیدا کرد ،
که فکر و ذهنم یاد تو را در من زنده کرد
که سرنوشت این طور برای من میخواست.
که من عاشق بهترین ها شوم.
i love the ‘o’
i love the ‘u’
put them together
and i love ‘you’
من O رو دوست دارم
من U رو دوست دارم
حالا اینارو کنار هم بزار چی میشه؟
دوستت دارم