داستان انگلیسی خنده دار
داستان یک پیرزن ایرانی که میخواد شهروند آمریکایی بشه حتما بخونید خیلی خنده داره
شعر طنز درمورد دماغ
این عضو حیاتی / اگه مثل کلنگه / مثل لوله تفنگه / با خوشگلیت می جنگه / طبیعیه ، قشنگه .....
جوان عاشق و دختر شاه پریان
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، جوانی به درختی تکیه داده بود و مثل ابر بهاری گریه می کرد. گاهی که از گریه کردن خسته می شد...
پیرمرد و پیرزن 60 ساله
زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز ..
زندگی عجیبه! تاگریه نکنی کسی نوازشت نمیکنه! تانخوای بری کسی نمیگه بمون! تانری قدرتو کسی نمیدونه! تانمیری کسی نمیبخشتت! زندگی مثل شطرنج میمونه! وقتی بلدنیستی همه یادت میدن اماتا یاد گرفتی همه شکستت میدن!