جانی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
چند رستوران گران قیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: ”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”.
جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست.
گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
جانی معترض شد: ”ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”
جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: ”من مشاوری هستم که بابت یک ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و جانی پاسخ داد: ”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!”
و سپس به آرامی از آنجا خارج شد.
سلام
داستانهای جالبی بود اما این یکی یه اشکال کوچیک داشت
اول داستان ذکر شده که جانی فقط نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود،اما پایان داستان پول یک ساعت مشاوره را با متصدی رستوران حساب کرد!
ممنون موفق باشید
خوب بید!
سلام
خسته نباشی
وبلاگت دیدم خوشم اومد دوست دارم با هم تبادل لینک کنیم
اگه موافقی من با اسم ( بی حجابی) لینک کن بعد بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم
تو نظرات برام بگو
خوب بودولی کم
خیلی باحال بود خوشم آومد چقدر مثل خودم زرنگ بوده

سلام وب بسیار زیبایی دارید