لطیفه های عید نوروز 89
مخترع
مالک به مستاجر جدید گفت: در این اتاق یک مخترع زندگی می کرد.
او یک ماده منفجره اختراع کرده بود.
مستاجر: اون لکه هایی که روی سقفه ، جای مواد منفجره هست؟
مالک: نه ، اون لکه ها خود اون مخترعه هستن.
:
:
دارویی مفید برای سرفه
یه شب ، وقتی نلسون راکفلر ، ثروتمند معروف و زنش،
از گردش بر گشتند ، زن دچار سرفه ناگهانی شد و مدام
سرفه کرد.
شوهرش با اضطراب و دستپاچگی پرسید:
عزیزم بگو چی برم برای گلوت بخرم.
زن: اون گردنبند زمرد سبزی که در جواهر فروشی سر
کوچه دیدم.
:
:
فراموش کردن مامان
گروهی که تازه پیش آهنگ شده بودند ، به اردو رفتند.
اما چون تجربه نداشتن ، نمی تونشتن غذای خودشون رو،
خودشون درست کنن.
مربی از اونها پرسید: چیز مهمی رو فراموش کردین؟
یکیشون گفت: بله آقا، .....مامانمون رو.
:
:
اطمینان کامل
کلفت با ناراحتی به خانوم خونه میگه:
من دیگه نمی تونم اینجا کار کنم ، چون احساس
می کنم شما به اطمینان ندارین.
خانوم خونه میگه:
اگه اطمینان نداشتم که کلید همه اتاقها و انبار
رو بهت نمی دادم.
کلفت: درسته ، ولی تو این دسته کلید، کلید صندوق آهنی
توی صندوق خونه نیست
:
:
با شما نبودم
شخصی دمرو خوابیده از جوی آب می خورد.
کسی باو رسید و گفت:
" اینطوری آب نخور. عقلت کم میشه ".
اون شخص او را براندازی کرد و گفت:
عقل دیگه چیه؟ ".
مرد جواب داد : " هیچی بابا ، با شما نبودم، ببخشید".
:
:
خیلی مسخره هستند