داستان انگلیسی خنده دار
داستان یک پیرزن ایرانی که میخواد شهروند آمریکایی بشه حتما بخونید خیلی خنده داره
شعر طنز درمورد دماغ
این عضو حیاتی / اگه مثل کلنگه / مثل لوله تفنگه / با خوشگلیت می جنگه / طبیعیه ، قشنگه .....
جوان عاشق و دختر شاه پریان
یکی بود، یکی نبود. زیر گنبد کبود، جوانی به درختی تکیه داده بود و مثل ابر بهاری گریه می کرد. گاهی که از گریه کردن خسته می شد...
پیرمرد و پیرزن 60 ساله
زن و شوهری بیش از 60 سال با یکدیگر زندگی مشترک داشتند. آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند. درمورد همه چیز ..
من اولین بار بود که اومدم تو وبلاگت اونم از روی بیکاری چون استادمون نیومد و کلاسمون تشکیل نشد من هم اومدم انفورماتیک برای خودم تو سایت ها ول بگردم که نمیدونم چه طور واردوبلاگت شدم ولی از اینکه اومدم خیلی خوشحالم چون خیلی باحاله
من اولین بار بود که اومدم تو وبلاگت اونم از روی بیکاری چون استادمون نیومد و کلاسمون تشکیل نشد من هم اومدم انفورماتیک برای خودم تو سایت ها ول بگردم که نمیدونم چه طور واردوبلاگت شدم ولی از اینکه اومدم خیلی خوشحالم چون خیلی باحاله
اوه اوه الان میرم یکی شو طلاق میدم.. محضر خوب نمیشناسی؟