پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

جمله های باحال باحال

جمله های باحال باحال

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

چشم چشم دو ابرو نگاه من به هر سو
پس چرا نیستی پیشم ؟ نگاه خیس تو کو؟
گوش گوش 2 تا گوش، یه دست باز یه آغوش
بیا بگیر قلبمو یادم تورو فراموش،
چوب چوب یه گردن، جایی نرو تو بی من
دق می کنم میمیرم، اگه دور بشی از من
دست دست 2 تا پا ، یاد تو مونده اینجا
یادت میاد که گفتی، بی تو نمیرم هیچ جا
من ؟ من ؟ یه عاشق ، همون مجنون سابق.....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یکی می پرسد اندوه تو چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟
برایش صادقانه می نویسم برای آنکه باید باشد و نیست....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در خلوت من نگاه سبزت جاریست...
این قسمت بی تو بودنم اجباریست،
افسوس نمی شود کنارت باشم،
بی تو هر ثانیه و هر لحظه ی من تکراری است...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

منم آن شعله ی آتش که از هر شمع برخیزم...
تمام هستی خود را فقط به پای تو ریزم،
درون قلب من فرمانروایی کن،
که از موی تو برخیزد همه عطر دل انگیزم....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من عاشق آن دیده چشمان سیاهم،
بیهوده چه  گویم که پریشان نگاهم،
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است،
من طالب آن مستی و خواهان گناهم ....

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بادبادک رفت بالا....
قرقره از غصه لاغر شد!!!

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

در سکوت دادگاه سرنوشت،
عشق بر ما حکم سنگینی نوشت،
گفته شد دل داده ها از هم جدا،
وای بر این حکم و این قانون زشت...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل هیچ کس نمی سوزد برای حال غمناکم
مگر سوزد همان شمعی که میسوزد سر خاکم...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر روزی دلت لبریز از غم بود،
گذارت بر مزار کهنه ام بود،
بگو این بی نصیب خفته در خاک
یه روزی عاشق و دیوانه ام بود...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خبر به دورترین نقطه جهان برسد،
نخواست او به من خسته، بی کمان برسد،
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودم..
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد خدا کند،
که نفرین نمی کنم، نکند به او که عاشق او بوده ام ، زیان برسد،
خدا کند فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود آن زمان برسد...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ترسم که شبی از غم ناگه بمیرم،
در بستر دلسوز با آه بمیرم،
آن لحظه ی آخر که اجل گفت بمیر،
ای کاش تو را ببینم آن گاه بمیرم...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

شد باز به روی خلق باب برکات،
ای غرق گنه رسید کشتی نجات،
زن دست به دامان جواد و بفرست،
بر احمد و آل او دمادم صلوات...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد،
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد..
آقا بیا تا ظهور چشم هایت،
این چشم های ما کمی تقوا بگیرد..

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

پشت ابر خودبینی هایمان امام زمان نشسته است...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

این دل اگر کم است بگو سر بیاورم،
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم،
مولا خلاصه عرض کنم دوست دارمت،
دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم...

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر در دنیا، خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان،
همه غصه ها می روند،
چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها خبر ندارد..

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یکی بود یکی نبود اون که بود تو بودی اون که تو قبله تو نبود من بودم،
یکی داشت یکی نداشت،
اون که داشت تو بودی اون که کسی رو نداشت من بودم،
یکی خواست یکی نخواست،
اون که خواست تو بودی اون که نخواست از تو جدا بشه من بودم..

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

 

 

قصه های عبرت آموز

قصه های عبرت آموز

حصار
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک ، با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت اختلافشان با هم زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد ، مرد نجاری را دید. نجار گفت: من چند روزی است که به دنبال کار می گردم. فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه یا مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان بکنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد : بله ، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتما این کار را بخاطر کینه ای که از من دارد، انجام داده.
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.
نجار پذیرفت و شروع به کار کرد و به اندازه گیری و اره کردن الوار پرداخت.
برادر بزرگتر گفت : من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.
نجار که به شدت درحال کار بود ، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم.
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار پل بر روی نهر بسته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگتر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آن ها را بسازم.

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

آکواریم
یک دانشمند آزمایش جالبی انجام داد. اون یک آکواریم شیشه ای ساخت و اونو با یک دیوار شیشه ای دو قسمت کرد.
تو یه قسمت ماهی بزرگتر را انداخت و در قسمت دیگه یه ماهی کوچیکتر. ماهی کوچیکه تنها غذای ماهی بزرگتر بود و دانشمند به اون غذای دیگه ای نمی داد...
اون برای خوردن ماهی کوچیکه بارها و بارها به طرفش حمله می کرد، اما هر بار به یه دیوار نامرئی می خورد. همون دیوار شیشه ای که اونو از غذای مورد علاقه اش جدا می کرد.
بالاخره بعد از مدتی از حمله به ماهی کوچیک منصرف شد. او باور کرده بود که رفتن به اون طرف آکواریم و خوردن ماهی کوچیکه غیر ممکنه.
دانشمند شیشه وسط را برداشت و راه ماهی بزرگه را باز کرد... اما ماهی بزرگ هرگز به سمت ماهی کوچک حمله نکرد.
می دانید چرا؟
اون دیوار شیشه ای دگیه وجود نداشت، اما ماهی بزرگه تو ذهنش یه دیوار شیشه ای ساخته بود.
یه دیوار که شکستنش از شکستن هر دیوار واقعی سخت تر بود اون دیوار باور خودش بود...
باورش به محدودیت...
باورش به وجود دیوار....
باورش به ناتوانی....

اس ام اس تبریک سال نو

 

شعر  تبریک عید نوروز 

 

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از گذشته خود افسوس نخورند . . .

بزرگترین رنجها از آن کسانی است که رنج نمیکشند .

سالی مملو از رنج و زحمت برات آرزو دارم !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

نه زمستانی باش که بلرزانی و نه تابستانی باش که بسوزانی

بهاری باش که برویانی .… بهار مبارک . . .

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

چهار دعای برتر لحظه تحویل سال /  اول دعا برای ظهور آن بی مثال

دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال

چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . . 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

ادامه مطلب ...

لطیفه

از یه معتاد می پرسن چطوری معتاد شدی؟
میگه با بچه ها قرار گذاشتیم روزهای تعطیل تفریحی بکشیم یه دفعه خوردیم به عیدنوروز.

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یارو یه نفر تو خیابون می بینه میگه: ببخشید من شما رو تو دبی ندیدم؟ یارو میگه: نه آقا من اصلا دبی نرفتم.
یارو میگه: چه جالب اتفاقا منم تا حالا دبی نرفتم، حتما دو نفر دیگه بودن.

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یه نفر از تو خیابون رد میشده ، می بینه یه بچه نشسته کنار خیابون گریه میکنه.
میگه چی شده عزیزم؟
پسر بچه میگه سکه 25 تومانی ام را گم کردم.
مرد میگه این که گریه نداره بیا این 25 تومانی مال تو.
بچه بازهم به گریه کردن ادامه میده
مرده میگه: دیگه چیه؟
بچه میگه : اگه اون سکه رو گم نکرده بودم الان 50 تومان داشتم....

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یه نفر قله اورست رو فتح می کنه بهش میگن انگیزت چی بوده؟
میگه : خدا لعنت کنه کسی  رو که گفت اون بالا غذا میدن..

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر از جوب می پره ازش فیلم میگرن، دور آهسته میزارن میفته تو جوب، دور تند میزارن می خوره به دیوار...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

از یکی می پرسن دانشگاه می ری؟
میگه بار بخوره همه جا می ریم... دانشگاه ، انقلاب ، میدون آزادی.....

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یارو یه آینه رو زمین پیدا می کنه، برش می داره، عکسش می افته توش، میگه : ببخشید نمی دونستم مال شماست...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یه روز غضنفر خودش رو تو آینه می بینه با خودش میگه این چقدر آشناست؟ بعد از یه ساعت فکر کردن ، میگه : آهان این همون که امروز تو آرایشگاه یه ساعت زل زده بود به من..

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

یارو میگفته عجیبه؟
می گن چی عجیبه؟
میگه 100هزار تماشاچی ، 22 تا بازیکن ، 3 تا داور!
میگن خوب چیش عجیبه؟
میگه گنجشکه همه رو ول کرده خرابکاری کرده رو من....

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

پسر غضنفر را از مدرسه اخراج می کنن. پدرش میاد پیش مدیر میگه: چرا بچه منو اخراج کردی؟
معلم : آخه ازش پرسیدم تخت جمشید رو کی آتیش زد، جواب نداد.
غضنفر هم با قیافه ای طلب کارانه گفت: ای بابا این که دیگه اخراج نمی خواست. من خودم نجارم، برای جمشیدآقا یه تخت جدید می سازم...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر میره در خونه دوستش و هر چی در میزنه کسی در رو باز نمی کنه، با خودش میگه فکر کنم در خرابه بهتره زنگ بزنم...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر زنش رو میبره سونوگرافی،
بهش میگن بچت پسره ، میگه : اسمش چیه؟!!!

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

احوالپرسی غضنفر: حالا ما تلفن نداریم شما نباید یه زنگ به ما بزنید...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر توی کوپه قطار به سمت مشهد می رفته، به روبروییش میگه: به سلامتی از مشهد برمی گردین؟!!!!

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

به غضنفر میگن فرق کچل با هواپیما چیه؟
میگه: بابا کچل که اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی بود..!!!

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

گرگه بعد از کلی جست جو آی دی شنگول و منگول رو گیر میاره،
بعد از کلی چت کردن باهاشون قرار می زاره.. وقتی سرقرار میاد میبینه چوپان دروغگو اومده....

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر با پسرش بانک میزنن و فرار میکنن میرن داخل استادیوم شروع میکنن به دویدن..
بعد از دو دور پلیس میرسه، پسره میگه : بابا پلیس ها رسیدن چی کار کنیم؟
غضنفر میگه نگران نباش اونا هنوز دو دور عقبن...!!!!!

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غضنفر میره بدنسازی، مربی بهش میگه وقتی بیایی هفته اول بدنت درد میگیره،
غضنفر میگه: پس من میرم هفته دوم میام...

------------------ jok20.blogsky.com -----------------