پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

پیامک و جوک 20

مطالب خنده دار و مفید و سرگرم کننده جوک و داستان های خنده دار و طنز عکس های خنده دار شعر خنده دار و هزران مطالب جالب دیگر

حکایت های شیرین

خنده و شوخی پیامبر (ص)

یک روز پیرزنی که در برخی از خبرها، از او به نام صفیه یاد شده است، در مجلس پیامبر (ص) حاضر بود.
پیامبر فرمود :
- پیرزن ، وارد بهشت نمی شود.
صفیه که از شنیدن این خبر ناراحت شده بود، ناگهان شروع به گریستن نمود.
پیغمبر (ص) خندید و گفت:
- مگر در قرآن نخوانده ای که : زنان پیر، به صورت دوشیزگان وارد بهشت می شوند.

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

 

زیرکی کودک

شافعی ، یکی از پیشوایان اهل سنت شش ساله بود که به دبیرستان می رفت. مادرش زنی پرهیزکار از بنی هاشم بود و مردم امانت به او می سپردند.
روزی دو نفر بیامدند و جامه دانی به او سپردند. بعد از آن ، یکی از مردان بیامد و جامه دان خواست.
مادر شافعی امانت را به او بازپس داد.
پس از چندی ، آن دیگر آمد و جامه دان طلبید.
مادر شافعی گفت:
- به یار تو دادم.
- مگر قرار نگذاشتیم که تا هر دو حاضر نباشیم، بازپس ندهی؟
- بلی !
- پس چرا جامه دان را پس دادی ؟
مادر شافعی اندوهگین شد. فرزند، پس از آگاهی بر جریان، به مادر گفت:
- هیچ باکی نیست؛ مدعی کجاست تا جواب گویم.
مدعی گفت:
- اینجایم.
شافعی با خونسردی گفت:
- جامه دان تو برجاست؛ برو یار بیاور و آن را بستان.
مرد را عجب آمد و وکیل که آورده بود، متحیر شد و از سخن او برفتند.

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

هنر بیهوده

-         هنری دارم که نمایش آن باعث حیرت و شگفت است. خلیفه از او خواست تا هنر خود را نمایش دهد.
آن مرد ، تعدادی سوزن در کف دستش گرفت و بادست دیگر، یکی از آنها را از فاصله ای چند متری به دیوار زد، سوزن به دیوار فرو رفت. سپس سوزن دیگری را از پهلو به سوی آن سوزن پرتاب کرد: نوک سوزن دوم در سوراخ سوزن اول فرو رفت. آنگاه چندین سوزن دیگر پرتاب کرد که هر کدام از آنها به سوراخ سوزن قبلی فرو می رفت. خلیفه از هنرنمایی او تعجب کرد و گفت:
- یکصد دینار به وی جایزه بدهند و یکصد ضربه شلاق هم، به وی بزنند.
آن مرد با وحشت پرسید:
- شلاق برای چی؟!
خلیفه گفت:
- صد دینار برای پاداش هنرنمایی تو و صد شلاق هم برای این که وقت و عمر خود را برای کاری که سودی به مردم و جامعه نمی رساند، ضایع ساختی!!!!

-         ------------------ jok20.blogsky.com -----------------

غذای حرام

علامه مجلسی فرزند هفت ساله ای بود که با پدر خود به مسجد آمد و با سوزنی که در دست داشت، مشک آب سقایی را سوراخ کرد.
سقا صدایش را به اعتراض بلند کرد.
پدر علامه که فوق العاده نگران شده بود، وقتی به خانه آمد، به همسرش گفت:
- من در تربیت این کودک، کوتاهی نکردم، اما توجه باید کرد که کار امروز کودک ما بی حکمت نمی باشد.
زن اندکی فکر کرد و سپس پاسخ داد:
- آری ؛ کوتاهی از من است، وقتی که این کودک را در رحم داشتم، رفتم منزل همسایه و در آنجا چشمم به اناری که بر درخت آنها بود، افتاد. من که هوس خوردن انار کرده بودم، بدون اجازه ، سوزنی در انار درخت آن ها فرو بردم و از آب آن مکیدم.
پدر علامه گفت:
- موضوع روشن شد؛ همان مکیدن انار که حرام بوده است، سبب شد که امروز سوزنی به مشک سقا بزند!!

------------------ jok20.blogsky.com -----------------

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 08:25 ب.ظ

سلام لطفاً اگر منبعی در مورد حکایت علامه مجلسی (غذای حرام) دارید معرفی کنید. تشکر http://www.blogsky.com/images/smileys/123.png

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد